ساکت باش...انگار صدایی می آید.انگار بویی هم می آید.انگار کسی شعر میخواند و بقیه دست میزنند.نه!صدای سینه زنی نیست.شعرش را شاد میخوانند.حتماً عید است.این بو هم حتماً بوی آن عید.آخر هر عیدی بوی خودش را دارد.اگر بفهمیم چه میخوانند،حتماً میفهمیم این بو هم،بوی چه عیدی است.ساکت باش ببینم چه میخوانند...فکر کنم فهمیدم چه خبر است.شعر را بخوانم تو هم میفهمی!میگوید:
به خدا برای عشقت یا علی بهترین هدیه رو پیدا میکنم دلمو سند به نامت میزنم مینویسم پاشو امضا میکنم
شکوه عرش کبریا رو داره صحن و سرای تو میخونم شعر شهریارو دم ایوون طلای تو:
"علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوی فکندی همه سایه ی هما را"
دل اگر خداشناسی همه دررخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
بگذار نیمچه نگاهی به تقویم بیاندازم.درست است!زدم وسط خال!سیزده رجب است.فهمیدم بو،بوی چیست.
شب تولد شیر خداست،این بو هم بوی آغوش کعبه است که بازش کرده تا میزبان دختر اسد و فرزندش باشد! امشب،شب تولد علی(ع)است!شب تولد پدر ما شیعیان است.اولین پدرمان!میگویی بو به مشامت نرسیده است؟! بامن بگو:یاعلی،یاعلی،یاعلی،یاعلی،یاعلی...اگر بازهم نرسیده باز بگو.آنقدر بگو تا بو را حس کنی!وقتی حس کردی بیا برای فرج آن پدرمان دعا کنیم که سالهاست مثل یتیمانی که پدرشان را هیچ وقت ندیده اند،منتظر قدومش هستیم.بیا و بنشین کنار من،دستانت را بالا ببر و بامن بگو:
پروردگارا!به این شب عزیز،به مولود این شب عزیز قسمت
میدهیم،هرچه زودتر چشمان ما را به سیمای نورانی
مولایمان،نورانی کن!
الهم عجل لولیک الفرج
یا علی